می اید
باید حلق اویز شوم
درد دارد
درونم را جوش میزد
می گفت مثل جوشیدن اب که خود را به در و دیوار میزند
به دیوار وصل می شوم
نفسم را می گیرد
بیا سینه ام را بدر
خب شاید دیوار دیگر تاب چنگ هایم را ندارد
بارها گفته ناخم هایم ناله اش را می اورند
مثل جنون
طول شب گریه می کند
بی جان می شوم
می رود !
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر