اه دیوار اگر دانست تا به این نبض سرمایش ائ را می سوزاند .... . می داند دیوار بسیار خوب چیزی است بسیار گریه دارد . گریه از انها که قلبش را می فشارد از ان گریه ها که تهی را به وجودش ترجیح می دهند از ان ها . از انان که حوصله ی هیچکس را سر می برد از ان ها . تا قبل از بعد مادام از کابوس هایش بی تابی می کرد اخر همان ها کار دیوار را ساختند هیچ فکر نمی کرد .دیوار می تپید با هر نوازش او را به اغوشش بیش از کم فرو می برد . اغوشش اغوشش اغوشش گرمایش از ان سرماهاست که بوی پاکی اش هیچکس را مست می کند ان وقت است که اشک ها برای سوگواری می ایند نگاه کرد که چگونه می برندش اه اشک ها بی داد
می کردند ناله هاشان گوش اسمان را می اذرد ان وقت کلمات را به بازی می گیرد و خود را در خلال فقاب ها گم می کند می داند کلمات درک درد را ندارند درد را باید در میان هیچ و همه بیابد در ان جا که سکوت فریاد می کند و گوشش را نا هنجاری ها اتش می زنند باید درد را در میان خاکستر اتش گرفته ی خیس در اسمان یافت اه دیوار می فهمد صدایش عاری از هر گونه کلمه ایست درد را میس داند ان را در لا به لای سیمن هایش دفن کرده است هوار هایش را سنگ ها خفه کرده اند تا دیوانگی رقص مستانه اشس را سر ندهد شب بیدار نشود تا جغد های بیگانگی رویا ببینند اه باز فرامئشی به سرش زد چه می گفت ؟ هوم با همه ی این ها دیوار همچنان محکم ایستاده است استواریش میل تکیه کردن را در تو بیدار می کند درد در کنار درد می ماند اخر می توان در اغوش دیوار ارام مرد ارام ارام بی حرکت
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر