skip to main
|
skip to sidebar
سنفونی سکوت
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
شلاق های لطیفت بر پیکرم مانده .
یادت رفته با خودت ببریشان
مگر نمی دانی دیگر تاب سنگینیشان را ندارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2010
(15)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(7)
◄
ژانویهٔ
(7)
▼
2009
(28)
◄
دسامبر
(4)
▼
نوامبر
(5)
می خواستم در پس رقص بادگونه ی شانه های ازدحامخود ر...
و چه زیبا شد ان شبکه اسمان خودش را جا گذاشتچشم های...
عقل سرازیر بال های فرشتگان شد بال ها سوختند
شلاق های لطیفت بر پیکرم مانده . یادت رفته با خودت ...
همچون رقص شبانه ی باد در بستر برگ های مردهشوم بودم...
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئن
(7)
◄
مهٔ
(9)
درباره من
pantea
مشاهده نمایه کامل من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر